به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی، بالاخره زمان سفر مشخص شد. شب را در راه بودیم. برای استراحت و نماز از ماشین که پیاده میشدیم سرمای هوا نوک دماغ و لپهایمان را سرخ میکرد. سرمای عجیبی بود ...
بالاخره رسیدیم و فرصت چند ساعتهای برای استراحت پیدا شد اما کوتاه بود. وزیر به همراه رئیسجمهور و سایر وزرا ساعت هفت و نیم صبح از فرودگاه زنجان وارد این شهر شدند و کار ما از همان ساعت که دیگر سرما به اوج خود رسیده بود، شروع شد.
شیرینی زیتون
همان اول کاری، آقای وزیر ما را به دنبال بزرگترین دغدغه خود در وزارتخانه راه و شهرسازی، یعنی نهضت ملی مسکن کشاند؛ پروژه احداث ۱۷ هزار و ۴۳۰ مسکن در کوی زیتون شهر زنجان. از آنجا هم بیهیچ فوت وقتی، سری به پروژههای در حال ساخت کوی نصر زدیم و وزیر به کارگران در حال کار خداقوت و خسته نباشید میگفت.
مرام دولت مردمی
دست به گوشی و پشت سر هیئت همراه وزیر، وسط سرکشی از پروژهها داشتم با خودم فکر میکردم که چقدر تصورم از همراهیِ هیئت دولت در سفرهای استانی با واقعیت متفاوت است که گوشهایم با صدای عتاب آقای وزیر زنگ خورد: «آقا جان برای استقبال بنر منو نزنید، عکس منو بردارید، ما دولت مردمی هستیم این کارها در دولت مردمی معنی ندارد» که یکهو خندهام گرفت از اینکه اختلاف بین آن چیزی که از همراهی هیئت دولت در ذهنم بود با این اتفاقاتی که دارد میافتد و به چشم میبینم چقدر فاحش است ...
انحراف از جاده قیدار
ساعت حدود ۱۱ شده بود. از یکی از همراهان شنیدم برنامه بعدی افتتاح جاده زنجان به قیدار است. ناخودآگاه یاد کتاب قیدارِ رضا امیرخانی افتادم و ذوقکنان با خودم گفتم: یعنی هنوز هم آن جوانمردِ قصههای امیرخانی زنده هست و زندگی میکند.
به ورودی جاده رسیدیم اما تابلوهای راهنما حسابی غافلگیرم کردند. ما قرار بود جاده زنجان به بیجار را افتتاح کنیم، لابد من اشتباه شنیدم، یا همکارمان اشتباه متوجه شده بود. حالا اشکالی ندارد، قسمت شد ما از رضا امیرخانی هم یاد کنیم، قیدارِ جوانمرد ارزشش را دارد که بیبهانه هم یادش کرد.
مردم معطل مسئولان؟
جلوتر رفتیم، جادهای که قرار بود افتتاح شود باز بود و ماشینها در حال تردد. با خودم فکر کردم آیا جادهای که از احوالاتش معلوم است، از خیلیوقت پیش باز شده را قرار است دوباره افتتاح کنیم که یکهو صدای یکی از مدیران اداره راه و شهرسازی زنجان دوباره رشته افکارم را پاره کرد و گفت: «راستش ما برای رفاه حال مردم و کم شدن گرههای ترافیکی، بلافاصله بعد از اتمام پروژه، جاده را برای تردد ماشینها باز کردیم، گفتیم مردم معطل حضور مسئولان نمانند» ذوق و خوشحالی را میشد از چشمهای آقای وزیر بعد از شنیدن این جملهها از زبان آن مسئول دید. یاد قیدار قصههای رضا امیرخانی افتادم و خوشحال از اینکه هنوز هم میشود به بودن قیدارها دلخوش بود.
میعاد
حدود ساعت ۱۲ آقای میعاد صالحی به جمع ما اضافه شد و با هم به سمت راهآهن برای افتتاح خط دوم قطار زنجان به قزوین حرکت کردیم. حدود ساعت ۲ هم به مهمانسرای اداره راهداری که محل اسکان و استراحت رئیسجمهور و هیئت دولت بود، برگشتیم برای ناهار و نماز.
ساعت ۴ جلسه شورای هماهنگی راه و شهرسازی استان بود که جمع زیادی از مردم آنجا تجمع کرده بودند. عدهای برای رئیسجمهور نامه داشتند، عدهای فقط میخواستند سلامشان را به آقای رئیسی و هیئت همراه برسانیم و عدهای هم مشکلاتشان را برای ما عنوان میکردند تا ما به گوش مسئولان برسانیم.
جیب عزتالله
ساعت ۷ شب است و از جعبه جادویی مشغول تماشای شورای اداری استان هستم. آقای رئیسجمهور، وزیر راه و شهرسازی را برای برطرف کردن ایرادات یک جاده حادثهخیز مورد خطاب قرار میدهد و او به جای چهکنم چهکنم، دست در جیب آقای وزیر میراثفرهنگی میکند و خودکارش را به قصد ثبت تذکرات از جیب او در میآورد. میدانم که اگر دوربینها این لحظه را ثبت کنند، سوژه جالبی برای رسانهها خواهد شد.
جلسات احتمالا تا آخرشب ادامه دارد و من خسته راهی تهران میشوم ...